سفارش تبلیغ
صبا ویژن

net و من - حاجی بازاری


نویسنده : حاجی بازاری
خوارج وبلاگ نویس

نوشته ای مکشوف در باب زمانه ای پر از جور و بیداد وبلاگی :

بعضی ها فکر می کنند که خوارج فقط در زمان حضرت علی (ع) بوده اند و الان دیگه اثری از آثار این گروه منحرف وجود نداره و بالکل نسلشون منقرض شده ، اما من در این یادداشت ضمن معرفی کوتاهی از این فرقه ، آن را با خوارج امروزی که حتی این روزها در بین وبلاگ نویسان نیز بسیار پدیدار شده اند ، مورد بررسی قرار می دهم

 

تاریخچه خوارج :

خوارج  یعنی شورشیان. این واژه از « خروج » به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است . آنها در جریان حکمیت پدید آمدند: در  در آخرین لحظاتی که به پیروزی کامل می‌رسید،  با مشورت  دست به نیرنگی ماهرانه زد و دستور داد قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها بزنند و اعلام کنند که:« ای سپاه علی! ما نیز اهل نماز و قرآنیم. بیایید قرآن را در بین خویش حَکَم قرار دهیم.»

امام علی به سپاهش دستور داد:« به آن‌ها حمله کنید. آنها قرآن را بهانه کرده‌اند و می‌خواهند در پشت الفاظ قرآن پناه بگیرند و بعد به روش ضدّ قرآنی خود ادامه دهند.»

اما سپاهیان نادان و مقدس نما فریاد برآوردند که:« با قرآن بجنگیم؟! جنگ ما برای احیای قرآن است. آن ها که خودشان تسلیم قرآنند، پس چرا جنگ؟ 

 

تشابهات خوارج دیروز با خوارج امروز (منظور من در این یادداشت ، خوارج وبلاگ نویس می باشد ):

 

خوارج دیروز دشمن اصلی خویش (معاویه) را فراموش کرده بودند و به دینداران حمله می کردند ،  خوارج وبلاگ نویس نیز دشمن اصلی خویش (آمریکا ) را فراموش کرده اند و تمام هم و غم خود را برای تخریب چهره های مذهبی گذاشته اند .

 

 خوارج دیروز روحیه‏ای پرخاشگر داشتند و در راه عقیده و ایده پوچ و منحرف خویش‏ سرسختانه می‏کوشیدند ، خوارج وبلاگ نویس نیز با روحیه ای پرخاشگر در صدد حمله به دیگران در راستای عقیده های منحرف خود می باشند .

 

 خوارج دیروز مردمی جاهل و نادان بودند و در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر می‏کردند ، خوارج وبلاگ نویس نیز بر اثر نادانی مفرط خویش ، چشم خود را بر روی حقایق بسته اند .

 

 خوارج دیروز از فرمان رهبر زمان سرپیچی می کردند و با سبقت از او ، با دید کوته نظرانه خود اقدام می کردند ، خوارج وبلاگ نویس نیز امروز بدون در نظر گرفتن امر و صلاحدید رهبری ، هر آنچه به فکر ناقص خود در محکوم کردن و ضربه زدن به دیگران می رسد ، انجام میدهند .

 

 خوارج دیروز غیر از خود همه را کافر می دانستند ، و امروز خوارج وبلاگ نویس نیز خود را مسلمان تر از همه می دانند و بقیه را کافر می خوانند و این در حالی است که چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند .

 

 خوارج دیروز مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند . در افقی بسیار پست فکر می‏کردند . اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشه‏های محدود خود محصور کرده‏ بودند . مانند همه کوته نظران دیگر مدعی بودند که همه بد می‏فهمند و یا اصلا نمی‏فهمند و همگان راه خطا می‏روند و همه جهنمی هستند و خوارج وبلاگ نویس ....

 

 خوارج دیروز در محلی بیرون از کوفه تجمع می‌کردند و پیوسته به قتل و غارت مسلمانانی که بی‌خبر از همه جا به راه خود می‌رفته‌‌اند، مشغول می‌شدند، تا جایی که به زنان باردار و کودکان نیز رحم نمی‌کردند و خوارج وبلاگ نویس نیز امروز با پنهان کردن خود به غارت آبروی مسلمانان بی خبر می پردازند و حتی به زنان و کودکان نیز رحم نمی کنند .

 

 خوارج دیروز از توهین و تهمت و دروغ به هیچ کس و هیچ شخصیتی ابایی نداشتند و خوارج وبلاگ نویس بی غیرت امروز نیز بدون هیچ واهمه ای در پی تخریب و تهمت و توهین به اشخاص می باشند.

 

و اما نفاق که هنوز ازین جامعه رخت بر نبسته است، را باید در اندرونی های تاریخ و زمان در نطفه خفه کرد و الا منافقین امروز ،خوارج فردا خواهند  شد.

هر گونه برداشت سیاسی،وبلاگی یا اقتصادی ،هنری!!! ازین یادداشت اکیداً ممنوع می باشد.

کلیه حقوق برای نویسنده ...؟! محفوظ می باشد.

 

دعا بفرمایید .

 

 اول از خوارج خودی بود و بعد خودم




نوشته شده در یکشنبه 87/10/22 ساعت ساعت 12:0 صبح
نویسنده : حاجی بازاری
چارت بلاگ و تابعه ها

chart ewblog

تکمیل شد

نیازی به کمک شما دوستان هم دیگه نیست

با تشکر




نوشته شده در چهارشنبه 86/5/3 ساعت ساعت 1:49 صبح
نویسنده : حاجی بازاری
انسان؛ظرفیت و کیفیت(رو به ور شکستگی)

یه کم شاید خسته کننده باشه، ولی فراگیره ، بخونی خوبه ها!!!          

سلام برجوان 

انسان؛مقوله ای پیچیده که متشکل است از یک سری سخت افزار و نرم افزار

که در بعد نرم آن میتوان به کنش و واکنش های متفاوت با رویکرد های نا همگون و غیر اصولی در راستای رسیدن به اهداف و مقاصد مقطعی و گاهی بلند مدت ،اشاره نمود

درین فعل و انفعالات صورت گرفته،گاهی بر اثر کثرت استفاده غیر هماهنگ از یک مجموعه مغز افزاری خود، در جواب گویی و پاسخ دادن به انتظارات جاریه اجتماعی دچار اختلالات فکری و عملی می شود؛که میتوان در حیطه فکر به تشویش خاطر و عدم سکینه قلبی و در عمل نیز به نا تمام ماندن و منتج نبودن بعض از عملیات های انسانی بسنده کرد

مشار الیه،در چنین مواقعی به عدم ثبوت شخصیتی خود تا حدودی واقف گردیده و در سدد رفع نقصان بر آمده ولی از آنجا که قادر به تشخیص کامل و بهترین وضعیت خویش نیست،خود را وارد بحران جدیدی نموده که از مرحله گذر عبور کرده و این دفعه به مشکلات اساسی تری مواجه میسازد خویش را

راه هایی که برای فرار از انفعال و بن بست روحی خود انتخاب می نماید بیشتر به سوی تخلیه بار های نا موزون بار شده بر روانش میباشد که متاسفانه به همراه یک سری برآورد های نادرست و مسکن های به ظاهر شفا بخش ،خود را از روند بهبودی دور ساخته و ....

خب،این همه فلسفه چینی کردم تا بگم که ایجاد یک ارتباط تا تبدیل آن به اعتماد و به دست آوردن اعتبار شاید پروسه ِ به ظاهر راحت و سریعی نباشد ولی آنچه سخت تر ازین ها میباشد ،نگهداشت و بروز رسانی آن است

تاسیس و تولید یک ارتباط در دنیای جدید ،نه آنقدر که در زمانه های دور صعب و مشکل بوده است ،سخت میباشد بلکه با در دسترس بودن انواع رسانه ها و شاه راه های ارتباطی و پل های مکانیزه ِ دگر یابی،با یک نقشه راه مشخص به آسانی میتوان از فلان آقا زاده که در کاخ های ناکجا آباد میزید تا آن حلبی نشین چلغوزآباد را به تور رفاقت و تجارت و سیاست و ....انداخت ولی درد ازین جا شروع میشود که هر کدامین ازیشان نوعی و طبعی دارند و براندام هر کدام لباسی که به ظاهر نشانگر شخصیتشان است،می باشد و این می شود اول بسم الله ِ دوره ای جدید...

این از ارتباط و در فرآیند اعتماد سازی ،مایحتاجی دارد که نیازمند به ارائه تفصیلی آن در مجالی دگر است
وقس علی هذا الاعتبارـ‏ . ـ . ـ . ـ ...

تا اونجایی که میدونم ، اکثر از اوشانی که در ارتباط گیری موشکلی ندارند،در باب نگهداشت که شامل دو مرحله ِ وسطی (اعتماد سازی) و اعلی (اعتبار گیری) است،کمیتشون میلنگه و دچار معضلات متعددی هستند
این کلام سر دراز دارد و مجال اینجا اندک،بماند در گذری از دگر زمان...

خدایا ما را یاری رسان  تا در راستای نیل به حکومت عدلهِ الاهیه حضرت ولی عصرت (عجل الله تعالی شریفه) بتوانیم گامی به سوی تحقق آن مدینه فاضله در رکاب نازنین مخلوق عالم امکان برداریم
چنان کن که جهانیان کفر اندیش ،از غصه بمیرند از تبلور و نمودِ کار مومنین

تشکرات از بابت حوصلتون که خوندین این مطلب رو(خودم نفهمیدم چی نوشتم،شما بگین ممنون میشیم)

دعا بفرمایید

حاجی بازاری (رو به ورشکستگی)




نوشته شده در دوشنبه 85/11/23 ساعت ساعت 2:41 عصر
نویسنده : حاجی بازاری
ضرر و زیان

بازار خیلی کساد شده

این چند مدته حتی یه دشت درست و درومون هم نکردیم
نمی دونم،حتما شما هم خبر دارین که املت شده غذای اعیونا

اما اوضاع ما هم نافرمه
امروزیه یه نیم نیگاه انداختم به خودم و یواشکی گفتم،
مرد سنت از .. گذشتا! چیکار میکنی
چیکار کردی واسه خودت

نشستم شمردم،
دیدم ای بابا ،دمدم و.ااااااااااااای

گذشت از من عمری و هنوز بر لب جوی ضررم
دیدم،خیلی ازون چیزایی که دم دستم بوده رو عین آب خوردن و بهونه های الکی از دست دادمشون(یکی گفت بهم که نمازایی که تو حجره میخوندی رو ای کاش تو همین مسجد قارداش ِ ته بازارچه میخوندی،نمی دونم فلان چقد ثواب و چمدانم الحق و الانصاف راست میگفتشا)

حالا بگذریم ازون اشتباهاتی که کردیم و کسی جز خدای مهربون نه دید و نه شنید
اما ...
تو دلم گفتم دیگه حاجی فلان طور باید بشی
شب نشده،پام که دوباره به حجره رسید
روز از نو و روزی از نو...

جوونیای ما،وقتی که هنوز ادیسون دنیا نیومده بود،ما یه نوت بوک پنتیوم تری داشتیم اصل امریکا،که از خارجه خریده بودیمش ؛داشتیم وبلاگمونو آپ تو دی (به روز رسانی ) میکردیم که یه هو یکی سر و کلش پیدا شد که من وبلاگ شما رو خوندمو و ازتون خوشم اومده و ازین چیزا ،میگفتش 22 سالشه و داره اونجا صنایع میخونه،بورس شده ی یکی از همین وزارت خونه ای داخلس خودمونه،خونوداگی هم زعفرونیه تهرون میشینن و مایه دارن و از لحاظ جمال هم ....(سانسور شدش)
خلاصه مطلب گذشت ازین جلسه معارفه تا شیش ماه بعد که من توی یکی از سفرای توکیوم دیدمش،یه دختر مچاله شده ی 35 ساله کارگر  تو یه رستوران در شمال توکیو توی منطقه ای امریکایی ها،خلاصه از شانس خوش ما،این کیکی که از ما خوشش اومده بود و قاشقمون شده بود و ما هم با 100 شور و شعف برا دیدنش یه 24 ساعت کامل،از کار و کاسبی انداختیم «کلی ضرر کردم،آخه نرسیدم یه قرار داد مهم رو امضا کنم»خودمون ...نه نشد***

خداییش کمک اوس کریم نبود،بدبخت شده بودم تا حالا
اگه نگفته بود که نگم،میگفتم براتون تا شما ازین اشتباهاتی که ما کردیم تو زندگی چند ده سالمون،تو دورون جوونی تون نکنید

دعا بفرمایید
که ازین رکود در آییم

*** به نقل از کتاب سفر های جهانگرد سمج




نوشته شده در شنبه 85/11/14 ساعت ساعت 12:0 صبح
نویسنده : حاجی بازاری
اعتیاد

اعتیاد

رسم شده تا که طرف با مامانش دعواش شد یا دوستش بهش یه تیکه پروند که به دماغ حضرت آقا برخورد کنه
تندی بره و یه پروانه کسب موبایل فروشی رو بگیره و 6 و 7 تومنی هم جنس قرضی بریزه تو دکون و یا مولا

یا اینکه بره تست بده و بشه خوننده،البت ارشاد هم راه پاکی کرده و هرکی بخاد کاستش (الان صرفه تو سی دیه،نقره ای پشت 4 رنگ رو برات میزنن دونه ای 200 تومن،اسمش هم اورجینال،قیمت روی جلد هم میخوره 30.000 ریال برا داخلیا ،معادل$10  برای هموطنان خارج از کشور) رو بیرون بده،سر هفته بتونه مجوز بگیره و بره برا تولید و تدوین و تکثیر و بعد از یک ماه از پیاده گردی خط 11 میرسی به زانتیا
آخه کتاب نیست که باستی 4 ماه تا 6 سال «معادل یک و نیم دوره ریاست جمهوری و صدارت عالیه وزارت» تو صف باشه
کار فرنگیه،در اولیته...

یا اینکه شب نشده ،خواب ببینه و فردا صب تو هر اداره ای یه چار ،پنش تا جوون بذارن مشاوران پیر (نور چشمیا بیان توووو)

یا اینکه تندی میره مجوز تولید وپخش محصولات فرنگی مذهبی رو بگیره،میگیره و بعد هر چی میتونه تو قالب دین میچپونه و به خورد این ملت خوشبخت فهیم میده...

اما خدا اون روزو نیاره که یه جوونی مسلمون ما ، دلش بگیره و بخاد دلشو وا کنه
حالا و لو شده با چاه باز کن یا اسید حتی
میاد میره یه پی سی قسطی میخره و یه دانه وب کم و هدست ردیف +++کارت نت
این میشه بهترین درمون دردش،سایت یاهوو رو هم به مدد دوستش کشف میکنه و ساختن یه ای دی همانا و یه ادد لیست شونصد تایی هم همانا

... شش ماه بعد،دلش حسابی باز شده،حالا دیگه امل بازی در نمیاره،دوست دوخترش زنگ میزنه خونشون؛مادرش که گوشی رو بر میداره و میگه ابی جون ،شیلا جوونه ، با تو کار داره...دیگه ابراهیم ما اهمشو از دست داده »» ابراهیم _اهم = ابی

بعدشم که کم کم پیشرفت کرد،یاد میگیره که نباس یه چتر آماتور بود
میره و میگرده و میگرده تا اسم وبلاگ به گوشش میخوره
میگتن مال آدمای با کلاسه،هر مکی یه بی ام و داره و خونش تو زعفرونیست،یه دونه ازین چیزا هم داره ،خاطراتشو کلیه اطلاعات خونوادگی و اسامی و لیست ارتباطی دوستاشو و خلاصه آلبوم عکس عروسی و شماره کفششو .... میذاره تو این وبلاگ
رو کم کردنی هم که شده،هی میشینه رفرش میکنه تا آمکار بازدیدش هم زیاد بشه
به شونزده تا از کارگرای کارخونشم کارت اینترنت مجانی و تشویقی میده تا برن براش کامنت بذارن
تمام دوستاشم دیگه اگه کارش دران میرن براش کامنت میذارن ،آخه موبایل
«اصلاح مینمایم :همراه» مال بی کلاساست،از مد افتاده

حالا یکی هم این وسط پیداش میشه که دنبال یه مقاله در باره شلغم میگشته ،از تو گوگل وبلاگ ایشون رو آدرس داده بوده،میاد و مینویسه براش:
با سلام
وبلاگ بسیار زیبایی دارید،قلم توانای شما معجزه می کند،من هم میخاهم بنویسم ،شما میتوانید مرا کمک کنید
با تشکر ،ژیلااااااااااااا jilaaaaa@yahoo.com

خب،یه میل و آف گذاری و تاسیس یه وبلاگ دیگه و چند مدت بعد(حدود 13 روز بعد)
ژیلا جووووووووون،4 شنبه مامانمینا میرن شمال عروسی دختر خاله کتی،خونه ما خالیه و تو ....)
نمردیم و اعجاز قلم هم رو دیدیم

ژیلا که تکراری شد،نوبت میرسه به مینا و شینا و سیتا و شیلا و شیما و سیما و شی...خلاصه این داش ابی ما،یه دور کل دخترای این رو گز خواهد نمود

درد اینجاست که یکی دیگه ثبات نداره،شخصیتش حالی به احوالیه
این میشه دشمن تو جبهه خودی،آخه هر که با ما نیست=برماست
نیرویی که به ظاهر بین ماست ولی علیه ماست ،اونم ناخاسته
دعا بفرمایید




نوشته شده در پنج شنبه 85/11/5 ساعت ساعت 12:0 عصر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نصیحت دوستانه
به سوی خدا
[عناوین آرشیوشده]